احساس خیسم
دلم هوای حرمت دارد تاج سر...
چشمانم دودو میزنند درخاطرات خاک خورده ام باتو
خواستمت ولی نالایق بودم درباز نکردند
دلم گرفت
خواستندم که به دیار غربتشان بروم بلکه ازدلتنگی ام برای تو کاسته شود
اما امان ازاین دل شرورم....امان
بی آنکه تلاشی بکنم و موانع را هموار کنم راه باز کردندو فرشی از
عشق های ایزدی پهن کردند برایم
تا چشم گشودم بازی روزگار بازی دراز غریب را نشانم داد
افسوس قدم زدنو بوی خاک غربت گرفتنش به دلم ماند ولی چشمانم
گرد غربت راچشیدندو نوای راوی نواخت برای گوشهایم باچشم دل دیدم
آنچه پشت قله های بلندش بود
درمرصادش دیدم آنچه که شنیده بودم
لمس کردم آنان را که گمنام بودند
اعترافم بجاست اگربگویم دلگیر شدم از همه شان و حتی ازتو که نتوانستم
همه را زیارت کنم و راهم ندادند و مهر نالایقی ام را به رخ کشیدند....(۱)
باز هم دنیا دست ازسرم برنداشت تا عشق بازی کنم با عشق بازان...
از دیار غریب شهدا هیچ نفهمیدم جز همان غربتش که بارها و بارها گفته بودند
و آویزه ی گوشم شده بود
مردی(۲) پرسید برای چه آمدی میدانی؟جوابی جز سکوت بارش نکردم
وقتی داشتند عذرم را میخواستندو ترک دیار پیش رو بود همان مرد که
به گمانم تکه ای بود از ستاره های آسمان عاشقان خدا؛ تکه ای از کفن گلگون شهید گمنام بی
سری نشانم داد و دستهای ناپاکم را متبرک و چشمان دنیایی ام را هوایی کرد
خوب یادم است آن تکه کفن دلدادگی روی نام ابراهیم نبی بود(۳) و نام شهید همسفرم
هم ابراهیم...یادت بخیر ابراهیم هادی که یادت کردم....
از سفر غرب هیچ نفهمیدم اما بااین عقل ناقصم و دل بی تابم که درتمنای چشمان
یاکریم های توست برای پاکی؛ همان تکه پارچه ی سپید را فهمیدم...امیدوارم
فهمیده باشم نه درسراب های ذهنم
چندی است خسته ام ازاین آدمها که بین آوارگیشان دوستانی را توپی
کرده اندو سدّی بودند برای راهشان اما آنها توانستند چون به یادتو و به نام
ربِّ تو نیت کردندو دستانشان ستونهایی شد برای هم کیشان آذری ام...(۴)
برای شما رفقایم:دستان زحمتکش اجرشان بیش از لبهای ذاکر است...
ضامن غریب تک تک میطلبی دوستان را و حسرت بیصدایم را میشنوی
ولی...باشدمیدانم که بازهم الفبای صبر را مزه مزه باید کرد...
گرچه دورم به یاد تو سخن میگویم.
دلگیرترم از دنیا که خواب خرسی اش پایان نیافته و هنوز صدای خرو پف اش اوزون بیچاره را میدرد
این همه بی ادبی و هتک حرمتها را کجا میخاهند قاضی کنند؟
وای برشما کوران بی دل که دنیا را آب ببرد شما را خواب هم چنان میبرد ؛وای..
هنوز بوی تن های سوخته و حلق های بریده و بوی خون تمام نشده دست درازی
به ایمانمان میکنند
تجاوزشان به تن ها کافی نبود غاصب دل ها میخاهند بشوند
چشمتان کور باد که دلتان کورتر است...دلتان سوز باد که ما می ایستیم و
هنوز هم حلقمان تکبیر میگوید لبیک مان به الله یادمان نرفته
دلتان سوز باد که مردان مرد داریم و شما هنوز هم نامرد میزائید
ما کودک نیستیم که مادرش را بکشید و به عزا بنشینیم ما عمار هارا داریم
ما هنوزهم سردارانی هرچند بی سر اماسردار داریم
--------
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا(ع)
السلام علیک یا غریب...
السلام علیک یاضامن دل من...
-----
(۱)آنجا هم دنیا قلاده اش را برگردنم آویخته بود
(۲)حاج آقا ج، مردی ازجنس نور
(۳)کفن ؛لای قرآن؛سوره ابراهیم نبی
(۴)بسیجی به آنها میگویند که از هیچ دریغ نکردندو بی چشم داشت تلاش کردند
-----
باربط۱:تجربه ی اول بود
باید سفری آسمانی میشد اما بیشتر خاکی بود....فقط شیرینی سختی هایش آرامم میکرد
باربط۲:نشود که آذربایجان را هم چون بم در ژرفای ذهن تاریکمان گم کنیم..!!؟
------
بیربط۱:سپاس ازدوستانی که سراغ میگرفتند و عذر که سعادت همراهی قلمشان را چندی نداشتم
