زین همرهان سست عنصر دلم گرفت شیرخداورستم دستانم آرزوست ----------------------------------------------------- من فکر می کنم مزه ی نان عوض شده ست آواز کوچه ، لحن خیابان عوض شده ست
تنها نه لهجه ی دل من فرق کرده است
حتی صدای گریه ی بارا ن عوض شده ست
عارف ترین کسی ست که پشتش به قبله است
این روزها که معنی عرفان عوض شده ست
خانها و خواجگان همه جا صف کشیده اند
مصداق خان و معنی خاقان عوض شده ست
سبز و سپید و سرخ چرا قهر کرده اند؟
آیا سه رنگ پرچم ایران عوض شده ست ؟
قرآن شکیل تر شده ، انسان حقیرتر
شاید کمی معانی قرآن عوض شده ست
"شیر خدا و رستم دستانم آرزوست"
شیرخدا و رستم دستان عوض شده ست
این روزها چقدر قم از دست رفته است
این روزها چقدر خراسان عوض شده ست
ما بندگان نفس به سلطانی آمدیم
سلطان من کجایی؟ سلطان عوض شده ست
انسان روزگار مرا ای خدا ببین
انسانیت عوض شده، انسان عوض شده ست
ایمان بیاوریم که ایمان نمرده است
ایمان بیاوریم که ایمان عوض شده ست
خردادماه 1391 علیرضا قزوه ---------------------------------------------- در دل، مرا چقدر نماز است بيحضور در كف، مرا چقدر قنوت است بياثر
اي دل، چقدر دور شدي، دور از خودت تو بيخبر ز مرگي و مرگ از تو بيخبر --------------------------------------------- سرم را می زنم از بی کسی گاهی به درگاهی نه با خود زاد راهی بردم از دنیا، نه همراهی
اگر زاد رهی دارم همین اندوه و فریاد است "نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی"
غروبی را تداعی می کنم با شوق دیدارش تماشا می کنم عطر تنش را هر سحرگاهی
دلم یک بار بویش را زیارت کرد... این یعنی نمی خواهد گدایی را براند از درش شاهی
نمی خواهم که برگردد ورق، ابلیس برگردد دعای دست می گویی، چرا چیزی نمی خواهی؟
از این سرگشتگی سمت تو پارو می زنم مولا! از این گم بودگی سوی تو پیدا می کنم راهی
به طبع طوطیان هند عادت کرده ام ، هندو همه شب رام رامی گفت و من الله اللهی
هلال نیمه ی شعبان رسید و داغ دل نو شد دعای آل یاسین خوانده ام با شعر کوتاهی
اگر عصری ست یا صبحی تو آن عصری تو آن صبحی اگر مهری ست یا ماهی تو آن مهری تو آن ماهی
دل مصر و یمن خون شد ز مکر نابرادرها یقین دارم که تو آن یوسف افتاده در چاهی