برای تو...
(متن اصلی حذف شدولی مجددا با تغییراتی پست شد)
آهای
تویی که بابات شهیده تویی که از بابات فقط یه قاب عکس و کلی خاطره
مونده تویی
که بوی عطرنفس بابات شده برات آرزو آهای
تویی که از بابات فقط یه تیکه گوشت مونده تویی که تن بابات پراز زخم های عاشقیه

من
ازت معذرت میخام منو ببخش که امثال من بهت انگ درس نخوندن و پیشرفت با سهمیه رو
میزنن حلالم کن که خیلی دلت شکسته حلالشون کن که دلتو به بازی گرفتن
بگذر ازشون که با زبون نا به کارشون چنگ انداختن رو دلت ببخششون که چشماتو همیشه
بهاری کردن من
ازت معذرت میخام که ترسیدن و باباتو تنها گذاشتن من شرمنده ام که جا خالی دادن به
خدا پشیمونم میدونم که اونام پشیمونن میدونم
که الان محتاج یه زخم از عشق بازی های باباتن که ندارن میدونم که الان چشمشون به
بخشش تو و باباته بگذرید
از من از بابام از من ها از باباهامون بگذرید
از آدمای ترسویی که باباتون سپر بلاشون بود به
خدا من خجالت میکشم ازتون به
خدا روم نمیشه تو چشمای بارونیتون نگا کنم شرمنده
ی دست و پای به جا مونده ی باباتونم شرمنده ی خس خس نفس هاشم شرمنده ی کمر درد
مامانتونم که ترو خشک میکنه یادگار جبهه رو یا عباس ببخش بابامو که راهتو نرفت ببخشش که ... یا عباس به خدا بابام عاشقت بود ولی.... ولی
دل عاشقی نداشت به
خدا بابام همیشه ازتو برام میگفت اما.. اونم
جاموند اون
خودشو جا گذاشت به
خدا پشیمونه ؛محتاجه علمدار
حسین ببخش بابای منو بابای مارو ببینش؛
نگاش کن نمیتونه نگاهت کنه ببین
شرم چشماشو که ازت فراری ان خدایا
بگذر از من بگذر از من ها... حلالم
کنید --------------------------------------------------------------------- باربط
نوشت:این حرف دل من بود وامثال من که خوب میدونن خونه به
دوش جنگ نبودنو ازش سهمی ندارن گله
نکنید اگه همدردم نیستین من
از باباهایی گفتم و از من هایی گفتم که هستن اگه شما و باباتون جز من ها نیستین
دیگه دعوا نکنین گله
و شکایت نکنین که خوشمون نمیاد از پستت خوب
نیاد من برای خوش اومدن کسی نمینویسم من برای دلم مینویسم که سالهاست شرمنده است
برای چشمایی نوشتم که شرمنده ان برای اونایی نوشتم که میفهمن چی میگم همه
این جوری نیستن اینم میدونم منم
همه رو نگفتم فقط امثال خودمو گفتمو بابامو به
تو وبابات کاری ندارم پس کنایه نزن که جززخم چیزی نداره برای منو یه آه برای
تو...اگه دردمو نمیفهمی فقط از کنارم رد شوو آروم بگذر
باربط نوشت2:شرمنده قلمم مثل زبونم تندی میکنه دست خودش نیست از سنگینیه درده
باربط نوشت3:گله ی من از خودمو بابای خودم بود بهتون بر نخوره
--------------------
تکرار نوشت:خدایا ممنونم که شیطانو آفریدی که من از شرش به تو پناه بیارم
-------------------
بیربط نوشت:تلخی نگاهم واسه تلخی دلمه پس بفهمین که تلخش کردین
بیربط نوشت2:حواستون به دلتون هست....؟؟؟
------------------
مبهم نوشت:یادگاری تو خوابم بوی عشق میداد...ممنونتم
-----------------
یادگاری نوشت:برایم نوشته بود :گاهی اوقات دستهایم به آرزوهایم نمی رسندشاید چون آرزوهایم بلندند ...
ولی درخت سرسبز و شاداب صبرم می گوید :
امیدی هست ؛ چون خدایی هست ...آری ، وچه زیبا نوشته بود ...همواره با خود تکرار میکنم،امیدی هست ؛ چون خدایی هست...
----------------------------------------------------------------------
اصل نوشت:عید همگی مبارک
وتبریک مخصوص برای رهبر آزاده ام جانباز دلداگی ها
یا حسین ....
هوای دلمونو داشته باش که سنگینی میکنه تو سینه
تو قنوتهای وتر تون اسم منم بیارین توروخدا
خیلی محتاجم...
----------------
دیر نوشت:اگه بچه شهیدی یا یه بابای یادگار دوران عشق بازی داری با بابات این پستو بخون
بهش بگو من معذرت میخام خاک پاتم ببخش مارو....
مهم نوشت:اجازه ی نوشتن این متن را از بابای خودم گرفتم لطفا اظهارنگرانی نکنید